سیری کوتاه در فلسفه‌ی تاریخ  
 
چکیده:
ارزش‌های کهنه جای خود را به ارزشهای نو وا می‌گذارند. تاریخ نگار ضمن پژوهش‌های علمی خویش به حریم ارزش‌های کهن راه می‌یابد؛ آنها را مشخص می‌کند؛ زمینه را برای شناختن درست آن ارزش‌ها فراهم می‌آورد و نشان می‌دهد که ارزش‌های مذکور در پیشرفت و یا عقب ماندگی جامعه تا چه پایه مؤثر بوده‌اند؟ همین وقوف و آگاهی به جامعه شناسان در کار شناختن ارزش‌های موجود و تأثیر مثبت و یا منفی آنها در جامعه یاری می‌بخشد.
 
تعداد کلمات: 1979 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 10 دقیقه
 
نویسنده: عنایت الله رضا
 
چون حرکت اجتماعی متوقف نمی‌ماند، لذا از ارزشها نیز ار حرکت باز نمی‌ایستند. حرکت و تکامل آدمی جز از طریق معرفت میسر نیست. علم تاریخ یکی از وسایل دستیابی انسان به آگاهی و معرفت بیشتر است. بدین روال معرفت انسانی کمتال می‌پذیرد و این تکامل در رابطه‌ی میان آدمیان که رابطه‌ی اجتماعی نام دارد متظاهر و متجلی می‌گردد. در نتیجه ارزش‌های کهنه جای خود را به ارزشهای نو وا می‌گذارند. تاریخ نگار ضمن پژوهش‌های علمی خویش به حریم ارزش‌های کهن راه می‌یابد؛ آنها را مشخص می‌کند؛ زمینه را برای شناختن درست آن ارزش‌ها فراهم می‌آورد و نشان می‌دهد که ارزش‌های مذکور در پیشرفت و یا عقب ماندگی جامعه تا چه پایه مؤثر بوده‌اند؟ همین وقوف و آگاهی به جامعه شناسان در کار شناختن ارزش‌های موجود و تأثیر مثبت و یا منفی آنها در جامعه یاری می‌بخشد، زیرا هر پژوهش تاریخی با سرنوشت جامعه و آدمیان سروکار دارد. در واقع علاقه و اشتیاق به پژوهش در زمینه‌ی تاریخ، نشانه‌ی علاقه و اشتیاق به سرنوشت آدمی است.

تاریخ نگار به هنگام پژوهش درباره‌ی شیوه‌ی حکومت فرمانروایان، تاریخ جنگها، بررسی آثار هنری و غیره همواره موجودی را مدّ نظر قرار می‌دهد که نامش آدمی است. آدمی همان موجودی است که برای آینده و سرنوشت خویش زحمت می‌کشد و تلاش می‌کند.

این اندیشه در پژوهش تاریخ نگار بسیار مهم، مثبت و والاست. توجه به نکته‌ای در این زمینه ضرور می‌نماید. چه بسا ممکن است اندیشه‌ی مذکور به پژوهش تاریخ نگار جنبه‌ی احساسی بدهد. از این رو تاریخ نگار در وضع دشواری قرار می‌گیرد. تاریخ نگاری که توجه به انسان و سرنوشت آدمیان را در سراسر دوران پژوهش خویش از نظر دور نمی‌دارد باید مراقب باشد که مبادا احساس بر او غلبه کند.

هرگاه تاریخ نگار بتواند این وظیفه را به درستی انجام دهد، آنگاه مردم گذشته‌ی پدران خود را بهتر خواهند شناخت و به هدف‌های زندگی خویش بهتر پی خواهند برد و خواهند دانست که تلاش و کوشش خودشان به کجا خواهد رسید و نتایج آن چه خواهد بود. از این رو باید تاریخ تا آنجا که میسر است بیان حقیقت باشد. حقیقت‌های ناچیز و تلخ هزاران بار بر دروغ‌های ستایشگرانه و فریبندهع و رجحان و برتری دارد. افشای حقیقت‌های تلخ گرامی‌تر از بزرگ داشتن ریاکارانه است. از این رو یکی از وظایف بسیار مهم تاریخ نگار پاک و منزه داشتن و به دیگر سخن، سالم سازی تاریخ است، زیرا سالم‌سازی تاریخ فرزندان ما را از دیدگاه اخلاقی سالم و درست بار می‌آورد و آنان را از دروغ، فریب، ریا، دورویی، ناباوری و بی شرمی دور نگاه می‌دارد.
این اندیشه در پژوهش تاریخ نگار بسیار مهم، مثبت و والاست. توجه به نکته‌ای در این زمینه ضرور می‌نماید. چه بسا ممکن است اندیشه‌ی مذکور به پژوهش تاریخ نگار جنبه‌ی احساسی بدهد. از این رو تاریخ نگار در وضع دشواری قرار می‌گیرد. تاریخ نگاری که توجه به انسان و سرنوشت آدمیان را در سراسر دوران پژوهش خویش از نظر دور نمی‌دارد باید مراقب باشد که مبادا احساس بر او غلبه کند.
سکوت در برابر حقایق جوانان را از بیماری‌های اخلاقی یاد شده مصون نمی‌دارد. دستیابی به راستی‌ها از خصلت‌های وجود آدمیان است. سکوت در برابر حقایق سبب می‌شود که نسل جوان خودسرانه به کشف راستی‌ها همت گمارد. در این راه دشوار و پرنشیب و فراز چه بسا گمراهی‌ها که در کمین آنها خواهد بود، زیرا نسل جوان، ناگزیر، بی استفاده و بهره‌گیری از تجارب گذشته در این طریق گام برمی‌دادرد. بیشتر انحراف‌ها حاصل همین سکوت‌های نابجا و ناآگاهی‌های بی مورد است. مسکوت گذاردن حقایق، در ضمن موجب نفرت جوانان از تاریخ و انحراف آنان از تاریخ و انحراف آنان از مسیر درست می‌شود. از این روست که تاریخ نگار هرگز نباید حقایق و راستی‌ها را از برابر دیدگان خویش و دیگران پوشیده دارد.

اسلوب جمع کردن و به هم پیوستن (ژنرالیزاسیون) که رویدادها را در مجموع و در کل مورد بررسی قرار می‌دهد و نیز شیوه‌ی بررسی انتزاعی و منفرد، دو راه و دو طریقه‌ی عمده در بررسی‌های تاریخی است.

در نگاه نخست چنین می‌نماید که این دو طریقه با یکدیگر مغایرت دارند، ولی باید متذکر شد که این دو طریق یک هدف را تعقیب می‌کنند و در نهایت به یک هدف می‌رسند و آن را ارائه تصویر کلی و تا اندازه‌ای جامع از گذشته است.

مسئله‌ی کلیت در تاریخ دارای دو جهت است. کل از یک سو به صورت سیستمی است جامع. ولی از سوی دیگر همین سیستم جامع خود مجموعه‌ای است از اجزای کوچک. همان‌گونه که فسلفه، جهان را چون مجموعه‌ای به صورت کل مورد بررسی قرار می‌دهد، تاریخ نیز رویدادهای جامعه را به صورتی کل بررسی و مطالعه می‌کند، ولی این نکته را نمی‌توان از دیده دور داشت که کل و مجموع از اجزای جداگانه و منفرد ترکیب یافته‌اند. این اجزاء جدا از هم پایه و اساس تاریخ را تشکیل می‌دهند، زیرا تاریخ خارج از این اجزاء نمی‌تواند معنا و مفهومی داشته باشد.

هر بخش از فعالیت‌ها و کوشش‌های آدمیان در چارچوب زمان صورت می‌گیرد. از این رو دارای گذشته و در نتیجه دارای تاریخ است؛ چون تاریخ فیزیک، تاریخ ادبیات، تاریخ علوم، تاریخ فلسفه، ترایخ هنر و غیره. از این رو بررسی تاریخی در مجموع و به عنوان سیستم، ناگزیر حاصل گذشته‌ی فعالیت‌های انسان در اجزاست.

  بیشتر بخوانید:  خدایان ایران باستان

تاریخ هر سرزمین و هر دوره‌ی آن را که در نظر بگیریم، خود واجد کلیتی است. ولی برای بررسی آن، شرط عمده مطالعه‌ی جوانب عمده‌ی فعالیت‌های جامعه آن سرزمین است. برای نتیجه گیری کلی بررسی تاریخ صنعت، تاریخ کشاورزی، تاریخ فرهنگ، تاریخ هنر، تاریخ روابط اقتصادی، تاریخ روابط اجتماعی، تاریخ دین، تاریخ روابط سیاسی، تاریخ ارتش، احزاب و انجمن‌ها و تاریخ بسیاری از رشته‌های دیگر علم، ادب، هنر و غیره ضروری است. بدون بررسی دقیق در این زمینه‌ها، اظهارنظر بالنسبه درست نامیسر است. از این رو اهل دانش به منظور بررسی جامع، ابتدا تاریخ آن سرزمین و جامعه را در اجزاء مورد پژوهش قرار می‌دهند تا بتوانند بر پایه‌ی «اندیویدوآلیزاسیون» به نظری کلی، جامع و جهان شمول «اونیورسال» دست یابند. وظیفه‌ی تاریخ آن نیست که صرفاً به روشن کردن جنبه‌های مجزا؛ چون سیاست، فرهنگ و غیره بسنده کند و به آنها پردازد. بلکه هدف اصلی تاریخ ارائه راه کلی پیشرفت در آینده با تکیه به مجموعه‌ی اجزاء فعالیت آدمیان در گذشته است.
یکی از خطاهای بعضی از تاریخ نگاران آن بوده است که نتوانستند میان ماهیت و شکل‌های تظاهر آن تمیز و تفاوتی بایسته قایل شوند. این نیز سبب دبروز دیگر خطاهای آنان در پژوهش‌های تاریخی گردیده است.  وقوف و آگاهی بالنسبه دقیق تاریخ نگار بر ماهیت و شکل‌های تظاهر آن سبب می‌شود که ضرورت‌های تاریخی را بدرستی بشناسد و آنها را از صدفه‌های تاریخی که متکی بر قوانین عینی جامعه نیستند، جدا کند.
وظیفه‌ی دیگر تاریخ نگار در جریان پژوهش‌های تاریخی، یافتن روابط ضروری و درونی در پس حوادث و روابط تصادفی است
.

یکی از قوانین عمده در تاریخ نگاری و مطالعه‌ی اجزای فعالیت آدمیان قانون علیت است. تاریخ نگار با توجه به قانون علیت می‌تواند انگیزه‌ها را دریابد و از آنها در ارائه نظر کلی و جامع خویش به نحو مطلوب استفاده کند. برای دریافت انگیزه‌ی رویدادها، باید گذشته آن رویدادها را بدرستی شناخت. چه بسا ممکن است هسته‌ی اصلی و انگیزه عمده‌ی رویدادی را ناگزیر در گذشته‌های بسیار دور جستجو کرد. این قانون فلسفی را دانشمندان «دترمینیسم تاریخی» (Historical determinism) نامیده‌اند. بر مبنای این قانون انگیزه‌ها را نه تنها باید در گذشته نزدیک و رابطه‌ی مستقیم رویدادها جستجو کرد، بلکه پژوهش گذشته‌ی دور و بررسی رابطه‌های غیر مستقیم نیز ضرور می‌نماید. از این روست که هگل انگیزه و فعالیت را دو پدیده‌ی جدا از یکدیگر نمی‌شمارد. وی بر آن است که انگیزه و فعالیت، مفهوم واحدی را تشکیل می‌دهند و از یکدیگر جدا نیستند.

آگاهی تاریخ نگار در زمینه‌ی علیت تاریخی هنگامی بیشتر می‌شود که بتواند رابطه‌ی رویدادها و تأثیر متقابل آنها را از نظر دور ندارد. چه این اثرها مادی و چه معنوی باشند.
اظهارنظر کلی و جامع در زمینه‌ی تاریخ خود گونه‌ای هم نهاد (سنتز Synthesis) نظری و هنری است. این هم نهاد بنابر ماهیت خود دوگانه است. از سویی کلیت و جامعیت دارد و از دگر سو انتزاعی و دارای جزئیت است. این نیز سبب می‌شود که پژوهش‌های تاریخی از دو جنبه‌ی نظری و تجربی برخوردار شوند. فیخته فیلسوف آلمانی بر آن بود که تاریخ دارای دو جهت است: یکی جهت آپریوری "a- priori" یا پیش از تجربه است که به ذهن متبادر می‌گردد و دیگری جهت و جنبه‌ی آپوستریوری "a- posteriori " یا پس از تجربه است.

هگل نیز برای تاریخ دو جهت قایل بود. بنابر عقیده‌ی هگل نخستین جهت تاریخ، جهت فلسفی و جهت دوم آن همان جهت تاریخی است. این دو جهت جمع واحدی را در کار بررسی‌های تاریخی تشکیل می‌دهند.  بررسی تاریخی در مقطه معین بیان سیر حرکت و تکامل جامعه است. در این سیر تکامل، پدیده‌های کهنه جای خود را به پدیده‌های نو می‌دهند، ولی در این حرکت مداومِ تولد و مرگ عوامل پایداری نیز وجود دارند که طی سده‌ها و هزاره‌ها همچنان باقی مانده‌اند. دلیل این امر نیز واضح و روشن است، زیرا هر درجه‌ی عالی‌تر تکامل، فقط مدارج ناپایدار و غیر قابل دوام گذاشته را نفی می‌کند نه همه‌ی مدارج و عوامل را. هر مرحله‌ی عالی‌تر تکامل نه تناه کامیابی‌ها و دستاوردهای مدارج پیشین را در خود نگاه می‌دارد، بلکه آنها را توسعه و کمال می‌بخشد.

تکامل در مجموع واجد خصال مترقی است. ولی تکامل، حرکت بر روی خط مستقیم نیست. تکاکل جریانی است بسیار بغرنج که در آن مدارج طی شده گاه مکرر و چون بازگشت به عقب به نظر می‌رسند. تکامل چنان که به ظاهر می‌نماید، گونه‌ای تکرار ساده نیست، بلکه حرکت بالنسبه مشابهی است در سطح عالی‌تر که نمی‌توان آن را تکرار نامید. در واقع تکامل تاریخی نفی مدارج کهن وسیله‌ی مدارج نو و عالی‌تر است که در آن خصایل و ویژگی‌های مثبتِ مدارج کهنه نه تنها حفظ می‌شوند، بلکه کمال می‌یابند. این نیز کمال در ماهیت است.

تاریخ نگار موظف است ضمن پژوهش‌های خویش ماهیت و جهات عمده و پایدار حیات جامعه را که مشخص کننده‌ی سرشت و طبیعت جامعه هستند، از نظر دور ندارد و فراموش نکند که ماهیت‌ها در پدیده‌ها شکل می‌گیرند و به صورت پدیده ظاهر می‌شوند. این نیز وظیفه‌ی تاریخ نگار را در پژوهش‌های تاریخی دشوارتر می‌کند، زیرا ماهیت خارج از پدیده به صورت خالص و مجرد وجود ندارد. در ضشمن پدیده‌ها رنگ و جلای خاص خود را به ماهیت اشیاء و پدیده‌ها با تجلیات آنها تمام و کمال منتطبق می‌بود، دیگر هیچ علم و دانشی ضرور نمی‌نمود. از این جهت است که تاریخ نگار وظیفه دارد ضمن پژوهش‌های علمی- تاریخی خویش از راه پدیده‌ها و ظواهر به جستجوی ماهیت‌ها و درک جریان‌های درونی و عمیقی بپردازد که اساس و پایه‌ی پدیده‌های اجتماعی را تشکیل می‌دهند، زیرا معرفتی که تنها مبتنی بر ظواهر باشد، نمی‌تواند تصویری درست از تاریخ و حرکت جامعه ارائه کند.

یکی از خطاهای بعضی از تاریخ نگاران آن بوده است که نتوانستند میان ماهیت و شکل‌های تظاهر آن تمیز و تفاوتی بایسته قایل شوند. این نیز سبب دبروز دیگر خطاهای آنان در پژوهش‌های تاریخی گردیده است.  وقوف و آگاهی بالنسبه دقیق تاریخ نگار بر ماهیت و شکل‌های تظاهر آن سبب می‌شود که ضرورت‌های تاریخی را بدرستی بشناسد و آنها را از صدفه‌های تاریخی که متکی بر قوانین عینی جامعه نیستند، جدا کند.
وظیفه‌ی دیگر تاریخ نگار در جریان پژوهش‌های تاریخی، یافتن روابط ضروری و درونی در پس حوادث و روابط تصادفی است.

بنابر آنچه اشاره شد هر پژوهش علمی در زمینه‌ی تاریخ باید شامل اصول و روش‌های تحقیق نظری و تجربی و عامل ایجاد رابطه میان تئوری و عمل و بیانگر جریان تکامل بر اساس علیت باشد و علل حرکت و تکامل و نیز رابطه‌ها و تأثیر متقابل و همگانی پدیده‌های اجتماعی را بر پایه‌ی اصول منطقی و علمی ارائه کند.

هر متن تاریخی باید بیانگر خصلت، شخصیت و فعالیت عمومی افراد جامعه و فراگرد احساس، تصور، ادراک و معرفت آدمیان باشد و شکل‌های حرکت و تکامل تاریخی را بیان کند. از این رو متن تاریخی باید حاوی مسایل معرفتی، منطقی، هنر، اخلاقی، معیشتی و غیره باشد. در هر نوشته‌ی تاریخی باید کلبه‌ی عوامل مادی و معنوی جامعه از جمله عوامل جغرافیایی، اقلیمی، قومی، نژادی، اقتصادی، سیاسی، اخلاقی، مذهبی و دیگر عوامل با در نظر داشتن تأثیر زمان و مکان و اوضاع و احوال مورد توجه قرار گیرند. در متون تاریخی باید استدلال‌ها از مقدمه تا نتیجه گیری منطقی و بر مبنای روابط علت و معلول استوار باشد و به هنگام استنتاج میان عوامل و اصولی که بدانها اشاره شده است، تناقض و خلافی پیش نیاید و یک بخش، ناقض و نافی بخش دیگر نباشد.
 
منبع ‌مقاله:
 یاد یار مهربان ، با یاد دکتر بهرام فره‌وشی ، به کوشش هما گرامی (فره‌وشی)، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی فره‌وهر، تهران، چاپ اول (1378)

  بیشتر بخوانید:
  آداب دوستی با «یار مهربان»
  یار مهربان
   به یاد یار